سرهنگ شای شبتای محقق ارشد مرکز مطالعات استراتژیک بگین-سادات (BESA) و کارشناس امنیت ملی و استراتژیست امنیت سایبری رژیم صهیونیستی در مقالهای با عنوان “کشورهای «نیمه خودگردان» یا مناطقی فاقد حکمرانی مناسب” به بررسی رویکرد ایالات متحده برای برونرفت از چالشهای خاورمیانه پرداخته است.
سرهنگ شای شبتای معتقد است: “اسرائیل، ایالات متحده و سایر بازیگران بینالمللی و منطقهای با یک دوراهی مواجه هستند. آنها تمایلی به سرمایهگذاری بیش از حد در کشورهای با حکمرانی ضعیف ندارند، اما باید از بروز تحولات منفی مانند قحطی و تروریسم نیز جلوگیری کنند. یکی از رویکردهای احتمالی برای این مشکل، رویکرد «کشور نیمه خودگردان (SSG)» است.”
مطابق این سیاست، مدیریت مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… که مربوط به بخش غیرنظامی جامعه است به حکمرانان محلی واگذار میشود و پاسخگویی و بهبود زندگی ساکنین غیرنظامی بهعهده حکومت خواهد بود و در عینحال در صورت بروز مشکلات، امکان مداخله خارجی فراهم خواهد شد.
به گفته سرهنگ شبتای، ایالاتمتحده با همراهی اسرائیل و سایر کشورهای کلیدی در سراسر جهان و خاورمیانه، در حال بحث در مورد سیاستی است که باید در قبال کشورها یا مناطقی که حکومت مناسبی ندارد اتخاذ کند. این مناطق شامل: نوار غزه پس از جنگ با امکان تداوم کنترل حماس، سوریه «جدید» که حاکمیت آن بر قلمرو و ویژگیهای رژیم جدید زیر سؤال است، لبنان که دولت مرکزی آن در مقابل سلطه نظامی و سیاسی سازمان حزبالله علیرغم سرکوب آن توسط اسرائیل همچنان ضعیف است و سایر کشورها یا مناطقی که در آنها حکومت مناسبی وجود ندارد مانند یمن، سودان، لیبی، بخشهایی از عراق و تشکیلات خودگردان فلسطین در یهودیه و سامره هستند.
این استراتژیست امنیتی رژیم صهیونیستی تلاش کرده هدف از اجرای چنین رویکردی را، ایجاد امنیت بینالمللی و رضایتخاطر ساکنین چنین کشورهای عنوان کند و بیان میکند: “حضور بازیگران خارجی به دلیل تنش ذاتی در تدوین سیاست برای رسیدگی به امور چنین کشورهایی موردتایید نیست. از یک سو، آنها نمیخواهند حضور آنها در این کشورها به دخالت نظامی، اقتصادی یا سیاسی قابلتوجهی کشیده شود زیرا تحرکات نظامی میتواند زندگی انسانها را به خطر بیاندازد. همچنین کمکهای اقتصادی به بودجه قابلتوجهی نیاز دارد و مداخله سیاسی نیز از نظر صرف زمان و توجه نیاز به هزینه دارد. همانطور که افغانستان، لیبی، سومالی و عراق نشان دادهاند، هیچ یک از این اقدامات شانس موفقیت زیادی ندارند. آنها همچنین با نیاز ضروری مردم محلی به مشارکت در تعیین سرنوشت خود در تضاد هستند.
از سوی دیگر آنها نمیتوانند تهدیدات خارجی قابلتوجهی را که این کشورها ایجاد میکنند نادیده بگیرند. این کشورها میتوانند به مراکز پرورش تروریستهایی تبدیل شوند که برای سراسر جهان خطرناک هستند. امکان دستیابی آنها به موشکها، پهپادها و ذخایر سلاحهای کشتار جمعی نیز تهدیدی امنیتی برای سراسر جهان است. همچنین این کشورها موجی از پناهندگان را ایجاد میکنند که بر جمعیتشناسی کشورهای دور و نزدیک تأثیر میگذارد. آنها میتوانند اپیدمی را گسترش دهند و بیشتر تأثیرات داخلی میتواند شامل نسلکشی، قحطی، بیماریهای همهگیر و خشونت علیه زنان یا سایر جمعیتها باشد.
بنابراین ضروری است که مبنای سیاستی را تعریف کنیم که این تنشها را پلی استراتژیک بین دخالت مستقیم گسترده و توافق ضمنی قرار دهد و از ایجاد یک واقعیت خطرناک جلوگیری کند.”
از نظر سرهنگ شبتای یک مفهوم است که با این لایحه مطابقت دارد: اصل «نیمه خودگردانی (SSG)» و ادامه میدهد: “اسرائیل، تحت رهبری ایالات متحده و همراه با شرکای خود در عرصه بینالمللی و منطقهای، میتواند رویکردی را ترویج کند که بهموجب آن به بازیگران محلی توانایی حکومت با کمک خارجی برای پیشبرد فرآیندهای بازسازی و ساخت و سازهای دولتی و غیرنظامی در چارچوب (سرنوشت شما در دستان شماست...) داده شود. آنها همچنین با رضایت جامعه بینالمللی میتوانند اقداماتی از جمله اقدام نظامی علیه نیروهایی که امنیت آنها را به خطر میاندازند یا هنجارهای پذیرفته شده بینالمللی را زیر پا میگذارند انجام دهند.
برای ترویج چنین سیاستی باید به وضوح چارچوب آن تعریف شود. انجام این کار به طور موثر به ساکنان آن کشور و کسانی که سعی در کنترل آن دارند، در مورد موقعیتهایی که در آن دخالت خارجی رخ میدهد هشدار میدهد:
-
- در صورت انجام اقدامات تروریستی، فعالیتهای خرابکارانه یا هرگونه حمله علیه کشور اسرائیل یا کشورهای منطقه و غرب.
- حملات تروریستی یا سایر حملاتی که بر زندگی عادی شهروندان اسرائیلی تأثیر میگذارد، چه در اسرائیل و چه در خارج از کشور
- ساخت آرایههایی که زیرساختهای تروریستی را تشکیل میدهند، بهویژه تلاش برای محافظت از چنین زیرساختهایی از طریق حفاری زیرزمینی یا تصرف ساختمانهای عمومی (بیمارستانها، مدارس)
- اجازه به عناصر تروریستی منفی خارجی برای استقرار در قلمرو
- کشف شواهدی مبنیبر تولید، دریافت، یا تهیه و تبدیل به آرایههای عملیاتی موشکها، راکتها، پهپادها یا سایر سلاحهای تهاجمی پیشرفته
- تهیه یا ساخت سیستمهای نظامی که آزادی عمل اساسی اسرائیل و شرکای آن در منطقه را برای دفاع از خود محدود میکند، مانند دفاع هوایی پیشرفته و موشکهای ساحلی.
- قتلعام یا اعمال شدید گرسنگی و سرکوب علیه مردم محلی
- خشونت علیه اقلیتها تا حد نسل کشی
- ساخت مکانیسمهای سیستماتیک تحریک و پرورش نفرت
چنین اقداماتی با مخالفت شدید اسرائیل و جامعه بینالمللی از جمله استفاده از زور مواجه خواهد شد.
با این گفته، باید به مقامات محلی و جامعه مدنی آزادی کامل، تشویق و کمک برای ترویج:
- بازسازی و بهره برداری از کلیه فعالیتهای عمرانی و اقتصادی
- ساخت زیرساختهای عمرانی
- تثبیت مکانیسمهای حکومتی از جمله اجرای پلیس (قانون و نظم)
- نهادهای دولتی مناسب، ترجیحاً انتخابی
- تماس با آژانسهای کمک خارجی به منظور دریافت کمک داده شود.”
مطابق دیدگاه شبتای، “در حالی که اصل SSGمیتواند مبنایی برای سیاستگذاری باشد، میتواند به یک اصل حقوقی بینالمللی نیز تبدیل شود. این اصل در تأسیس و اجرای خود، بر دوش اصول حقوقی محکم بینالمللی مانند دفاع از خود و اجرای قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد میایستد. همچنین اصولی مانند دفاع شخصی پیشگیرانه، دفاع شخصی جمعی و مداخله بشردوستانه را ترویج و توسعه میدهد. با تبدیل شدن این اصل به یک هنجار بینالمللی، امکان ایجاد مکانیسمهای اجرایی توافق شده مانند آنچه در توافقنامه آتشبس اخیر بین اسرائیل و لبنان وجود دارد، فراهم میشود.”
در این مقاله، سرهنگ شبتای منافع اجرای اصل حاکمیت جزئی برای اسرائیل در روابطش با غزه پس از جنگ را به صورت ریز دستهبندی میکند:”
- به اسراییل کمک میکند تا از اشغال نظامی کامل، کنترل عملی بر قلمرو و اصطکاک با مردم محلی که دشوار و پرهزینه خواهند بود، اجتناب کند.
- امکان گفت و گو با احزاب حاکم را برای دستیابی به توافقات با آنها در مورد گروگانها، مکانیسمهای کنترل مرزی، اجرای مشترک فعالیتهای مشکلساز، روابط اقتصادی و تجاری و غیره را باز میکند.
- با القای تفاهم بین طرفین بر این اساسکه آنچه ایجاد میشود مسئولیت کامل آنهاست، مسئولیت پذیری را ارتقا میدهد.
- مشارکت عموم مردم در روند بازسازی را ترویج میکند (“همانطور که میسازید، زندگی خواهید کرد”)
- امکان دخالت سازنده خارجی را گسترش میدهد
- یک اصل اساسی برای گفتمان مثبت سیاسی و مشروعیت بین المللی برای اقدامات اسرائیل که مداخله آن در آنچه در منطقه اتفاق میافتد بر اساس اصول جهانی است ایجاد میکند
- از طریق انگیزههای مثبت (کمک) و منفی (حمله نظامی) انعطافپذیری را برای توانایی تأثیرگذاری از راه دور – به عنوان مثال، تشکیل دولت در سوریه یا موازنه سیاسی در لبنان – فراهم میکند.”
این مقاله با این نتیجهگیری خاتمه مییابد که: “در عینحال نباید معایب این روش را نادیده گرفت. اجرای این سیاست به منزله رضایت برای کنترل کشورها توسط عناصر افراطی اسلامی است، مشروط بر اینکه آنها مرتکب تروریسم نشوند. این رویکرد شامل عناصر حماس نیز میشود که در مکانیسمهای کنترل غزه ادغام شده و یک وضعیت امنیتی ایجاد میکند که غیرقابل پیشبینی است. بنابراین اجرای این سیاست، مستلزم اقدامات دفاعی قوی و مدیریت خطر در برابر خروج سلاح و فعالیتهای تروریستی فرامرزی است که میتواند شامل هدایت بخشی از بودجه و کمکهای خارجی به سمت ایجاد نیرو توسط عناصر منفی باشد. همچنین با طولانی شدن دورههای آرامش و سکوت، امکان کنترل و مداخله نظامی برای حل مشکلاتی که پایه تشدید و حمایت از تروریسم در منطقه را تشکیل میدهند کاهش مییابد.”
منبع: مرکز مطالعات استراتژیک بگین-سادات