کنفدراسیون دو دولتی ایدهای است که سالها پیش توسط سازمان آمریکایی جیاستریت که طرفدار اسرائیل است پیشنهاد شد. جرمی بن عامی، مدیر اجرایی سازمان جیاستریت، هدف از ارائه ایده ابتکاری خود را “شکستن بنبست و ارائه یک راهحل ابتکاری برای دستیابی به چاره دو دولتی مطرح کرده است که بر محدودیتهای که درگذشته مانع اجرای این راهحل شدهاند، چیره شود.” اما این ایده هم از سوی فلسطینیان و هم از سوی اسرائیل رد شد.
پس از برقراری آتشبس در غزه، اندیشکده امریکایی بنیاد قرن (TCF) به سراغ این ایده قدیمی رفته و در مقالهای با عنوان “کنفدراسیون دو دولتی: چشماندازی جایگزین برای فلسطینیها و اسرائیلیها” تنها راهحل باقیمانده برای حل مناقشه اسرائیل و فلسطین را تاسیس کنفدراسیون دو دولتی عنوان کرده است.
دالیا شایندلن نویسنده مقاله یک محقق، نویسنده، استراتژیست و مشاور سیاسی اسرائیلی است که کتاب «الوار خمیده دموکراسی در اسرائیل» را در کارنامه خود دارد.
نویسنده، مقاله خود را اینگونه آغاز میکند:”پس از حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و پاسخ قاطع اسرائیل، واضحتر از همیشه است که در وضعیت جنگی و ژئوپلتیک، غیرقابلتصورها میتوانند به واقعیت تبدیل شوند. در این نقطه دیگر هیچ درگیری خشونتآمیز دیگری نمیتواند «قابل مدیریت» تلقی شود. اما تحول همیشه بد نیست. دیکتاتوری ریشهدار بشار اسد در سوریه فروپاشید و راههایی را به سوی حکومتداری بهتر و نظم منطقهای متعادل باز کرد.
اگرچه اسرائیلیها و فلسطینیها یکی از تاریکترین و خشونتبارترین مراحل تاریخ خود را سپری میکنند، اما سناریوی دیگری نیز برای اسرائیل و فلسطین وجود دارد. نیروهای جهانی و منطقهای بههمراه شرایط داخلی اسرائیل و فلسطین، میتوانند به راهحلهای غیرمنتظرهای برای حمایت از پایان جنگ، به ویژه اکنون که آتشبس برقرار شده، همگرا شوند. این تحولات میتواند به نوبه خود به عنوان گشایشی برای پیشبرد راهحل بلندمدت مبتنیبر تعیین سرنوشت فلسطینیها لحاظ شود.
اما تحقق چنین تحولی نیاز به ایدهای تازه دارد. ایدهای مبتنیبر حقوق برابر، که ترسها و رنجشهای هر دو طرف را از بین برده، به پیوندهای اجدادی با سرزمین احترام بگذارد و نیازهای طرفین مانند امنیت، اقتصاد، آب و هوا، منابع طبیعی و بهداشت عمومی را در اولویت قرار دهد.”
مطابق دیدگاه نگارنده تنها یک راهحل واقعبینانه و عملگرایانه باقیمانده است که میتواند این اهداف را برآورده کند: کنفدراسیونی از دو دولت مستقل که به طور مسالمتآمیز به صورت مشترک در یک سرزمین زندگی میکنند.
و ادامه میدهد: “مدل کنفدراسیون دو دولتی در حال حاضر موردتایید تعداد قابلتوجهی از فلسطینیها و اسرائیلیهایی است که در طول سالها رهبران فعال صلح بودهاند. چنین مدل کنفدراسیونی اساساً با دو راهحلی که معمولاً توسط سیاستگذاران مورد بحث قرار میگیرد متفاوت است: چارچوب شکست خورده «راهحل دو دولتی» توافقنامه اسلو در سال ۱۹۹۳و «واقعیت یکدولتی» شرایط فعلی که شامل یک دولت یهودی با شهروندان اسرائیلی و اتباع مظلوم فلسطین است.”
کنفدراسیون دو دولتی
این محقق اسرائیلی مدلهای مختلف قابل اجرای ایده کنفدراسیون دو دولتی را اینگونه بیان میکند: “برخی از ویژگیهای کلیدی که بازیگران جامعه مدنی فلسطین و اسرائیل – از جمله سیاستمداران سابق، مذاکرهکنندگان، دانشمندان، فعالان صلح، روزنامهنگاران، مبارزان سابق و شهرکنشینان- برای مدل کنفدراسیون اسرائیل و فلسطین طراحی کردهاند به شرح ذیل میباشد:
- دو حالت متمایز: فلسطینیها و اسرائیلیها حق تعیین سرنوشت خواهند داشت و دولتهای نماینده، رهبری سیاسی، نهادهای حکومتی و مرزهای خود (مطابق توافق سال ۱۹۶۷) را خواهند داشت.
- آزادیهای برابر، از جمله برای رفت و آمد و اقامت: شهروندان هر ایالت حق آزادی رفت و آمد، کار و اقامت در سراسر مرزهای یکدیگر را خواهند داشت. این موضوع در طول زمان اجرایی میشود.
- شهروندی فراگیر: اسرائیلیها و فلسطینیها شهروندان دولتهای ملی خود خواهند بود و شهروندانی که به حاکمیت و قوانین دولت دیگر احترام بگذارند، از حق اقامتدائم برخوردار خواهند شد. فلسطینیهایی که قبلاً تابعیت اسرائیل را داشتهاند، با امکان داشتن تابعیت مضاعف در فلسطین، آن را حفظ خواهند کرد. پناهندگان فلسطینی میتوانند تابعیت فلسطینی را به همراه حق اقامت در اسرائیل دریافت کنند. شهرکنشینان موجود اسرائیلی در صورت رعایت قوانین و پذیرش حاکمیت فلسطین، تابعیت اسرائیلی با حقوق اقامت در فلسطین را حفظ خواهند کرد و اکثر آنها از محل زندگی فعلی خود اخراج نخواهند شد.
- حق رای دادن: فلسطینیها و اسرائیلیها میتوانند در انتخابات ملی ایالتهای مربوطه خود و در انتخابات محلی، در هر ایالتی که ساکن باشند، رای دهند.
- همکاری برای عوام: هر دو دولت عمیقاً در مورد موضوعات مورد علاقه مشترک از جمله بهداشت عمومی، آب و هوا، منابع طبیعی، امنیت و اقتصاد همکاری خواهند کرد. هویت ملی یا قومی نباید مبنای این همکاری باشد.
- اورشلیم برای همه: اورشلیم میزبان پایتختهای دو دولت خواهد بود، اما شهری بیطرف باقی خواهد ماند که هم وابستگی متقابل اقتصادی و اجتماعی جمعیتهایش و هم روحیه کثرتگرایی را در مکانی که برای ادیان متعدد مقدس است، منعکس کند. شهرداری باید براساس طراحی نهادی ساختاری داشته باشد تا بتواند نماینده هر دو جامعه باشد.
تصمیمگیرندگان باید بدانند که این پیشنهاد همکاری مشترک اسرائیل و فلسطین در یک کنفدراسیون مبتنیبر مشارکت، اکنون تنها راهحل واقعبینانه و عملگرایانه باقی مانده است. تحقق این سیاست قطعاً تدریجی خواهد بود، اما روند آن با پذیرش اهداف اصلی آغاز میشود.”
به اعتقاد شایندلن در پی آتشبس غزه، این خطر وجود دارد که روند مذاکرات مجدداً به سوی مفاهیم سیاستهای منسوخ که همگی شکست خوردهاند، بازگردد و اضافه میکند: “راهحل دو دولتی مبتنیبر تقسیم، ربع قرن پیش مورد مذاکره قرار گرفت که در آن زمان به عنوان یک طرح مترقی تلقی میشد، اما تاکنون دو طرف نتوانستهاند به توافقی برای صلح براساس جدایی دست یابند. ادامه این رویکرد شکست بیشتر را تضمین میکند. آتشبس غزه سقوط خواهد کرد و دولت اسرائیل اهداف اعلامشده توسط برخی از اعضای اصلی خود را برای الحاق غزه و آغاز شهرکسازی دنبال خواهد کرد. در واقع، این مسیر کنونی اسرائیل است و تخریب تقریباً کامل در شمال غزه جلوه مادی این اهداف به نظر میرسد.
اگرچه اکنون توافق وضعیت نهایی برای پایاندادن به درگیری دور از دسترس به نظر میرسد، اما ممکن است ناگهان یک گشایش سیاسی ظاهر شود. سیاستگذاران – به احتمال زیاد ترکیبی از بازیگران بینالمللی و رهبران اسرائیلی و فلسطینی – باید برای ارائه پیشنهادهای درست با هدف صلح بلندمدت آماده باشند.”
تنها راهحل باقیمانده
در ادامه مقاله به دلایل شکست سیاستهای گذشته پرداخته شده است: “حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و جنگ ویرانگر شدید اسرائیل در غزه، شکست سیاستهای جداییمحور را آشکار کرد. به عنوان یک طرح صلح، ایده دو دولتی مبتنیبر جدایی، طی چهارده سال مذاکرات فعال دوجانبه اسرائیل و فلسطین، توسط هر دو طرف رد شد. سپس، بدون هیچ راهحل سیاسی، این مکانیسمها به یک الگوی جداسازی و انزوای تمامعیار برای فلسطینیان تبدیل شد.
توافقنامه اسلو جدایی و تکهتکه شدن مناطق فلسطینی را از اسرائیل و یکدیگر ایجاد کرد. این توافقنامه اسرائیل، غزه و کرانهباختری را به مناطق A، B و C با توانایی اسرائیل برای اعمال فشار و محدودیتها بر جنبشهای فلسطینی. تقسیم کرد. این اقدامات مانع زندگی اجتماعی و اقتصادی فلسطینیها و موجب افول سریع اقتصادی و افزایش خشم شد. با بدتر شدن روند صلح دهه ۱۹۹۰، در سال ۲۰۰۰ این راهکار به طور رسمی شکست خورده و خشونت شعله ور شد و در نتیجه اسرائیل خطوط جدایی را عمیقتر کرد. حذف شهرکها از غزه در سال ۲۰۰۵ جدایی غزه را تشدید کرد و دیواری که اسرائیل در ابتدا برای جلوگیری از حملات تروریستی علیه اسرائیلیها ساخته بود، نه تنها کرانهباختری را از اورشلیم جدا کرد، بلکه به غصب زمین تبدیل شد و مناطق فلسطینی را تقریباً غیرقابل دسترس کرد.
جدایی غزه منجر به انزوا و بستهشدن رادیکال شد و ۷ اکتبر نمایانگر شکست شدید این رویکرد بود. حمله حماس خونینترین نقض امنیت و حاکمیت اسرائیل در تاریخ این دولت بود که از تحت محاصرهترین منطقه این سرزمین سرچشمه گرفت. جدایی تقریباً کامل غزه از اسرائیل و کرانه باختری، انحصار حماس بر قدرت را تقویت کرد. توانمندسازی حماس نتیجه تعهد اسرائیل به تجزیه سیاسی فلسطین بود. در راستای این تعهد، بنیامین نتانیاهو، رئیسجمهور اسرائیل، حتی حماس را با تزریق نقدی تقویت کرد. بنابراین، برای نزدیک به دو دهه، حماس بر جامعهای ناامید و خفقان مسلط شد که زمینی مساعد برای ایدئولوژی آنها بود.
اگر راهحل دو دولتی براساس همین اصول جدایی، جداسازی و انزوا برای کرانهباختری گسترش یابد، نابودی جامعه فلسطین را کامل خواهد کرد. زمینهای تکه شده، حکومت مستقل را غیرقابل دوام یا حداقل ناپایدار میسازد و فروپاشی، خشونت و اشغال مجدد اسرائیل اجتنابناپذیر خواهد بود.
اگر هدف دستیابی به راهحل سیاسی دموکراتیک و مبتنیبر برابری باشد، هیچ گزینهای برای یک دولت واحد وجود ندارد. امروز یک دولت برای اسرائیل و فلسطین وجود دارد، با یک قانون برای شهروندان و یک رژیم نظامی استبدادی مبتنیبر قوانین و سازوکارهای استعماری باقیمانده برای رعایای فلسطینی. هیچ مسیر سیاسیای برای نسخه دموکراتیک این دولت وجود ندارد. تنها چارچوب سیاستی که معنی سیاسی، ملی، حقوقی، اخلاقی و عملگرایانه میدهد، راهحلی است که بر اساس دو دولت در یک ترتیبات کنفدراسیونی و مبتنیبر مشارکت باشد.”
این استراتژیست اسرائیلی موانع اصلی اجرای راهحل دو دولتی مبتنیبر تقسیم را اینگونه تشریح میکند:
“اول، این طرح در آزمون امکانسنجی سیاسی شکست خورده است. حتی در بهترین زمان، از مذاکرات کمپ دیوید در ژوئیه ۲۰۰۰ تا مذاکرات بین ایهود اولمرت و محمود عباس در سال ۲۰۰۸، دو طرف نتوانستند بر سر جدایی کامل به توافق برسند. تردیدی وجود نداشت که مذاکرات نتانیاهو در سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ نیز با شکست مواجه شود.
دوم، مذاکرات دو دولت در مورد موارد خاص موردنیاز برای جدایی کامل شکست خورده است. اسرائیل در سال ۲۰۰۰، زمانیکه تقریباً ۳۰۰.۰۰۰ شهرکنشین در کرانهباختری و شرق بیت المقدس وجود داشت، باید بر روی مبادله اراضی مذاکره میکرد. در این فرآیند، فلسطینیها دسترسی به اراضی حیاتی خود را از دست دادند. جدایی کامل به معنای یک ارتباط دست و پا گیر بین کرانهباختری و غزه بود، با اسرائیل محصور شده در میان آنها. همچنین هر دو طرف تقسیم اورشلیم را مطرح کردند، اما در نهایت هر دو از این ایده منصرف شدند.
مذاکرهکنندگان همچنین فهرستی از گزینهها برای پناهندگان فلسطینی را پیشنهاد کردند، اما جدای از تعداد محدودی از الحاق خانوادهها، هیچ یک از این پیشنهادها به فلسطینیان اجازه دسترسی به سرزمینهای اجدادی خود را نمیداد، شرایطیکه فلسطینیان نمیتوانستند تحمل کنند. اسرائیل اکثر راهحلهایی مربوط به پناهندگان را رد کرد.
حتی اگر همه این موارد حل میشد، چشمانداز خارقالعاده جدایی قومی همچنان تخیلی بود، زیرا تقریباً ۲۰ درصد از شهروندان اسرائیل فلسطینیهای عرب هستند. از آنجایی که فلسطینیها اقلیت قابلتوجهی از شهروندان اسرائیلی را تشکیل میدهند، بسیاری از یهودیان اسرائیلی از اینکه فلسطینیها انتظار داشتند همه شهرکنشینان دولت آینده فلسطین را ترک کنند، عصبانی بودند. این منتقدان فلسطینیها را متهم کردند که به یک سرزمین فلسطین امیدوار هستند، اتهامی با برخی مبانی واقعی.
اگر جدایی کامل در آن زمان نامطلوب بود، اکنون غیرممکن است. در حال حاضر بیش از ۷۰۰.۰۰۰ شهروند اسرائیلی در سراسر خط سبز زندگی میکنند (خطوط آتشبس ۱۹۴۹ که اسرائیل مستقل را از سرزمینهایی که اسرائیل در سال ۱۹۶۷ اشغال کرده بود، از جمله بیت المقدس شرقی مشخص میکند). هم اصرار فلسطینیها بر حق بازگشت آوارگان ۱۹۴۸ و هم ادغام عملی اسرائیل از کرانهباختری با جامعه و زیرساختهایش عمیقتر شده است. شهرکنشینان اکنون شامل چندین نسل هستند که در این سرزمین متولد شدهاند و حذف آنها از نظر قانونی و اخلاقی مشکلساز خواهد بود. از نظر سیاسی نیز اسرائیلیهای ساکن در شهرکها در دولت، قوهقضائیه و ارتش که ارگانهای اصلی موردنیاز برای اجرای هرگونه تخلیه اجباری شهرکنشینان هستند، پستهای بالایی دارند.
جمعیت فلسطینی و یهودی اورشلیم نه تنها از نظر فیزیکی به مراتب بیشتر در هم آمیختهاند، بلکه محلههای مسکونی در داخل یکدیگر قرار گرفتهاند. آنها همچنین از نظر اقتصادی به یکدیگر وابسته هستند. هر دو جمعیت از خدمات بهداشتی، آموزشی، اجتماعی و زیرساختی اسرائیل استفاده میکنند. برش دادن شهر به دو بخش نیاز به چندین دهه برای ساخت معماری فیزیکی برای خدمت به جمعیت در مناطق در هم تنیده دارد. در کوتاه مدت، چنین تقسیمبندی، جمعیت فلسطین را از نظر اقتصادی و اجتماعی ویران خواهد کرد.
علاوهبر این، دو طرف بیش از آنچه به نظر میرسد به یکدیگر وابسته هستند. اسرائیل در زمینههای متعدد، بهویژه ساختوساز، به نیروی کار فلسطینی وابسته است، بخشیکه به دلیل ممنوعیت اسرائیل برای استفاده از کارگران فلسطینی آسیب دیده است. همچنین این دو گروه واحد پول مشترکی به نام شیکل اسرائیل دارند.
دیگر نمیتوان توهماتی در مورد وابستگی متقابل فلسطین و اسرائیل برای امنیت داشت. این تنها همکاری امنیتی در کرانهباختری است که هر دو طرف را از ارتکاببه اقدامات مشابه ۷ اکتبر علیه دیگری باز داشته است. این همکاری با وجود شرایط وحشتناک ادامه دارد. به نفع همه است که چارچوب سیاسی اشغال و سلطه اسرائیل تغییر کند، اما همکاری ادامه یابد. زیرساختهای ضعیف آب فلسطین باعث میشود فاضلاب تصفیه نشده به سفرههای زیرزمینی اسرائیل نفوذ یا آنها را مسدود کند. بیماریها در غزه، از عفونتهای قارچی گرفته تا فلج اطفال، در اسرائیل در حال ظهور هستند. بهداشت عمومی به سیاست انسانی اهمیت نمیدهد.
بسیاری از مذاکرهکنندگان و جامعه بینالمللی مدتهاست که نیاز به راهحلهای سیاست مشترک را درک کردهاند. به عنوان مثال، قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۷ یک منطقه اقتصادی مشترک را پیشبینی کرد و برای اینکه جوامع را ریشهکن نکند، در صورت لزوم اقامت یک گروه در طرف دیگر را پیش بینی کرد. توافقنامه اسلو نیاز به همکاری در زمینه مسائل اقتصادی و بهداشت عمومی را تشخیص داد و همکاری امنیتی را که هنوز وجود دارد، ایجاد کرد. چارچوب سیاسی روند اسلو – گامهای موقتی شامل جدایی بدون وضعیت نهایی با اولویت دادن به کنترل اسرائیل – رویکرد اشتباهی بود. اما اسلو شامل طرحهای ستودنی برای کمیتههای مشترک برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات، برنامهها و پرسنل در موارد مسائل حیاتی مانند بهداشت عمومی بود. الگوی جدایی سخت هرگز مناسب اسرائیل یا فلسطین نبود.”
صلح مبتنیبر مشارکت
شایندلن نویسنده مقاله مدعی است “جایگزین بهتر یا کنفدراسیون با دو دولت، با به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت ملی آغاز میشود که هر گروه ملی به آن نیاز دارد و در این طرح دو دولت، با دولتهای جداگانه و نماینده وجود دارد.”
و میافزاید: “چشمانداز دو دولتی قابلاجرا، حق دسترسی، بازدید، تحصیل، کار و زندگی به عنوان ساکنان دائمی در سمت «دیگر» را نسبت به هویت ملی به رسمیت میشناسد. این دیدگاه در تضاد با تلاشهای ناموفق برای نادیده گرفتن وابستگی عمیق هر جامعه به پیوند تاریخی، مذهبی و نمادین خود با سرزمینهای طرف مقابل است. ساکنان دائم در دولت تابع خود رای میدهند، اما حق شرکت در انتخابات محلی را در هر کجا که ساکن هستند خواهند داشت. (به طور مشابه، یک شهروند اتحادیه اروپا میتواند در انتخابات ملی دولت تابع خود و انتخابات شهرداری دومین دولت اتحادیه اروپا که در آن اقامت دارد، رای دهد.)
شرط این حقوق این است که هر شهروند ایالتهای کنفدراسیون باید به قانون و حاکمیت طرف مقابل پایبند باشد. متخلفان امتیازات خود را از دست خواهند داد و در نتیجه یکی از بزرگترین منابع اصطکاک و خشونت در منطقه را از بین خواهند برد.
این آزادی حرکت و اقامت، مکانیسمی را برای دور زدن بزرگترین موانع در مذاکرات قبلی مبتنیبر جدایی فراهم میکند. مرز بین دو دولت باید نزدیک به خط سبز قرار گیرد تا در همسایگی سرزمین فلسطین باشد. با این حال، این واقعیت که شهرکنشینان یهودی اسرائیلی میتوانند به عنوان ساکنان منطقه شناخته و محافظت شده و در خانه خود بمانند به جای اینکه مجبور به ترک خانههایشان شوند در نظر گرفته میشود. با آزادی حرکت و دسترسی به بقیه اسرائیل، موقعیت مرز کمتر اهمیت پیدا میکند. برخی از شهرکنشینان نسبت به مصالحههایی که بر اخراج آنها تاکید ندارد، خوشبینتر هستند، که توضیح میدهد که چرا برخی از شهرکنشینان به طور فعال از ابتکار کنفدراسیون حمایت کردهاند. فلسطینیها تمایل بیشتری به حمایت از مرزی خواهند داشت که نشاندهنده همجواری زمینی موردنیاز در یک دولت مستقل باشد. در همین حال، مذاکرهکنندگان برای توافق بر سر تعدیل بلوکهای شهرکسازی در مجاورت خط سبز، بدون تأثیر بر طرح کلی، آزادی عمل دارند. غزه و کرانهباختری ممکن است با بهبود وضعیت امنیتی در طول زمان ارتباط ارگانیکتری پیدا کنند.
براساس طرح کنفدراسیون دو دولتی، اورشلیم یک شهر باز باقی میماند که هم وابستگی متقابل اقتصادی و اجتماعی جمعیت آن و هم روحیه کثرتگرایی آن به عنوان محور جهانی سه دین اصلی ابراهیمی را منعکس میکند. همانطور که اسرائیل یک ساختمان پایتخت در بخش غربی شهر دارد، فلسطین نیز میتواند ساختمان پایتخت خود را در محلههای شرقی ایجاد کند. شهرداری باید براساس طراحی نهادی ساختاری داشته باشد تا هر دو جامعه را نمایندگی کند.
آوارگان فلسطینی از سال ۱۹۴۸ به دولت فلسطین دسترسی کامل خواهند داشت و از طریق یک فرمول تدریجی، آنها میتوانند به عنوان ساکنان دائمی در اسرائیل زندگی کنند. به عنوان شهروندان فلسطینی، آنها در انتخابات ملی اسرائیل رای نمیدهند، با هدف کاهش مخالفت یهودیان اسرائیلی با ترس از اینکه جمعیت فلسطینیهای رایدهنده بیشتر از جمعیت رایدهنده اسرائیل باشد و احساس خودمختاری اسرائیلیهای یهودی را تضعیف کنند. شهروندان فلسطینی اسرائیل میتوانند تابعیت اسرائیل را نیز انتخاب کنند. اما این موضوع تاثیری بر تابعیت فلسطینی آنها نخواهد داشت.”
برابری جمعی، امنیت کل نگر
در این مقاله به تفاوت دو دیدگاه دو دولتی و کنفدراسیون نیز پرداخته شده است. مطابق دیدگاه شایندلن “پارادایم جدید کنفدراسیون دو دولتی، برخلاف فرمولبندیهای کنونی که امنیت اسرائیل را در اولویت قرار میدهد و در اصطلاحات نظامی محدود تعریف میشود، بر اصل برابری استوار است. این درک محدود، یک اشتباه حماسی و مرگبار بود که هم در اقدام نظامی و هم براساس محدودیتهای بوروکراتیک در جدایی فیزیکی سخت، غزه و کرانهباختری شکل گرفت. این پارادایم جدید از دو جهت اساسی متفاوت است:
- اولین تفاوت تغییر در شناسایی تهدیدهای فردی به جای محدودیتهای جمعی و نامتقارن مبتنیبر هویت ملی است. محدودیتهای ناهموار و مبتنیبر هویت اساساً با واقعیتی که در آن تهدیدات امنیتی از هر دو طرف وارد میشود، مناسب نیستند. اسرائیلیها یا فلسطینیهایی که نماینده یک تهدید امنیتی هستند، میتوانند توسط قانون شناسایی و یا محدود شوند. اطلاعات در مورد اینکه چه کسی یک تهدید است را فقط میتوان از طریق همکاری روشمند و به اشتراک گذاری اطلاعات شناخت، مدلی که در کرانهباختری وجود دارد. با این حال، این مدل امروزه به جای خدمت به هر دو جمعیت، همانطور که از دولتهای دموکراتیک انتظار میرود، بر هدف سیاسی کنترل جمعیت فلسطین استوار است. اما مقامات به راحتی میتوانند در همکاری امنیتی مشابه در خدمت همه جوامع شرکت کنند.
- ثانیاً، امنیت را باید به شکلی جامع نگریست. اجازه دادن به آزادی حرکت به طور قابلتوجهی گزینههای آموزش، تجارت، قرارگرفتن در معرض حرفهها و فرصتها را گسترش میدهد. در درازمدت، اینها میتوانند به آرامی به کاهش شکاف عظیم اجتماعی-اقتصادی بین اسرائیلیها و فلسطینیها کمک کنند. چنین دسترسیهایی همچنین باعث قرار گرفتن در معرض نیازهای شخصی با یکدیگر و مشارکتهایی میشود که در برابر چالشهای سیاسی یا امنیتی اجتنابناپذیر، انعطافپذیرتر از تعاملات آزمایشگاهی «مردم با مردم» مدل اسلو است. فعالیتهای آشتی فلسطینیان با اسرائیلیها در گذشته ممکن است برای مدتی با موفقیت دوستیهایی را ایجاد کرده باشد اما آن دوستیها واقعیت سیاسی را تغییر ندادند و نتوانستند در برابر تجربیات ویرانگری که هر یک از طرفین متحمل شدند مقاومت کنند. آنها روابط انتخابی بودند، نه نیاز و بنابراین غیرقابل چشم پوشی بودند.
ترکیب افقهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میتواند در طول زمان به کاهش ناامیدی و خصومت کمک کند و در عینحال انگیزههایی برای حفظ صلح فراهم کند. این عوامل در کنار هم لنگر عمیقتری برای تقویت امنیت متعارف و اجرای قانون هستند که هنوز هم وجود دارند.
در نهایت، دو دولت لزوماً بر سر منابعی مانند استفاده از آب و زمین، سیاست تغییر اقلیم و بهداشت عمومی، از طریق ساختارهایی که بر برابری دو طرف تأکید دارند، همکاری خواهند کرد. چنین همکاری در هر چارچوبی، صرفنظر از اینکه چقدر خصمانه باشد، لازم است. حتی در طول جنگ غزه، اسرائیل و سازمانهای بینالمللی توانستند در زیر تهدید شیوع یکی از بدترین بیماریهای جهان، کمپین واکسیناسیون فلج اطفال را هماهنگ کنند.
پیشنهاد این که دو گروه به شدت متخاصم میتوانند بر سر چالشهای فیزیکی مشترک با یکدیگر همکاری کنند، در حالیکه کاملاً از هم جدا هستند، بسیار جالب است. این حوزهها از طریق همکاریهای دائمی که در تمام سطوح قوای مجریه هر دولت حمایت میشود، بهتر مدیریت خواهند شد.”
فیل سیاسی
به نظر این استراتژیست اسرائیلی راهحل دو دولتی به روز شده، عملی و مبتنیبر مشارکت، کمترین اختلال را در زندگی مردم ایجاد کرده و عمدتاً مجموعه جدیدی از مزایا و فرصتها را ارائه داده و بیان میکند: “این امر از نظر فیزیکی بسیار امکانپذیرتر از طرح واهی ریشهکن کردن اجباری حداقل ۱۵۰.۰۰۰ شهرکنشین اسرائیلی یهودی یا معجزه مهندسی موردنیاز برای زیرساخت جادهای برای جدا کردن اورشلیم به محلههای اسرائیلی و فلسطینی است.
بزرگترین مانع برای تحقق این دیدگاه جدید، وضعیت سیاسی فاجعهبار در اسرائیل و فلسطین به دلایل مختلف است. اما درک این نکته حیاتی است که مانع سیاسی فیلی است که هر چارچوب سیاسی را برای حل مناقشه از طریق ابزارهای دموکراتیک و سیاسی و نه از طریق نیروی نظامی در هم میشکند. به عبارت دیگر، راهحل کنفدراسیون دو دولت به هیچوجه به طور منحصر به فردی در برابر خطرات سیاسی آسیبپذیر نیست. رهبری متعصب، بنیادگرا و فاسد اسرائیل تعهدی آهنین برای پایان دادن به هویت ملی فلسطین برای همیشه دارد. این دولت امیدوار است که فلسطینیان را هم از غزه و هم از کرانهباختری بیرون کند. زیرساختهای غیرنظامی موردنیاز برای زندگی در غزه را از نظر فیزیکی نابود میکند و زمینهای موجود در کرانهباختری را از بین میبرد و در حالیکه این مناطق را «زمین دولتی» اعلام میکند، آنها را برای شهرکسازی آماده میکند. به منطقه B (که معمولاً تحت کنترل غیرنظامیان فلسطینی است) نفوذ میکند و با محدود کردن دسترسی به آب، زندگی در کرانه باختری را غیرقابل انجام میکند.
سیاست فلسطین توسط دههها رفتار فاسد و اقتدارگرایانه رهبران تشکیلات خودگردان فلسطین که از امتیازاتی که از همکاری با قدرت حاکم (اسرائیل) به دست آوردهاند، سوءاستفاده میکنند، نابود شده است. در عین حال، این رهبران در تغییر سرنوشت سیاسی فلسطینیان ناتوان هستند. دیپلماسی فتح یک شکست بزرگ بوده است و خشونت حماس منجر به بدترین ویرانی جامعه فلسطین در تاریخ فلسطین شده است. اسرائیل این اعمال را انجام داده است، اما همانطور که حسین ایبیش استدلال کرده است، فلسطینیها هرگز نباید حماس را به خاطر مسئولیتش در این ویرانی ببخشند.
با این حال، وزنههایی نیز برای این مشکلات عظیم سیاسی، چه در داخل و چه در خارج از جوامع وجود دارد. متحدان بینالمللی اسرائیل و بزرگترین حامیان آن مدتهاست که راهحل دیپلماتیک جامع را برای این مناقشه ترجیح میدهند. با این حال، ایالات متحده به عنوان مهمترین حامی، هرگز تدابیر کافی برای سوق دادن اسرائیل به آن سمت اتخاذ نکرده است. دولت آینده ترامپ علاقهمند به ایجاد ثبات در خاورمیانه است و هدف خود را پایان دادن به جنگ در غزه بیان کرده است. رئیسجمهور منتخب، پیش از آغاز به کار، اسرائیل را بیش از هر نقطه قبلی به توافق آتشبس در غزه نزدیک کرد – ظاهراً از طریق فشارهای غیر عاطفی و معاملاتی بر اسرائیل، همراه با سخنان سخت برای حماس. ترامپ بهعنوان رئیسجمهور ممکن است در نهایت از یک راهحل جامع برای مناقشه حمایت کند، اگر مزایای دیگری را ببیند که نصیب ایالات متحده یا شخصاً او میشود.
جوایز بالقوه برای ترامپ میوههای کمارزشی است. اگر او پایان اشغال را پیش برد، تمجیدهای زیادی را از رایدهندگان عرب و مسلمان آمریکایی و افکار عمومی در خاورمیانه به دست خواهد آورد. این گروهها دشمنی جبرانناپذیری با جو بایدن داشتند و ترامپ میتوانست از خشم آنها استفاده کند.
ایالات متحده و دولتهای حیاتی خلیج فارس، به ویژه عربستان سعودی، بر سر هدف دستیابی به یک راهحل سیاسی جامع بر اساس دو دولت متحد خواهند شد – حتی قبل از اینکه نوع خاصی از طرح را در نظر بگیرند.
مهمتر از آن برای موفقیت هر طرحی، ترامپ قدردانی فوقالعادهای از سوی رهبران عرب در خاورمیانه به دست خواهد آورد. به این ترتیب دولتهای منطقه دیگر بین تمایل برای عادیسازی روابط با اسرائیل و این درخواست که در مقابل همه احتمالات حامی دولت فلسطین به نظر برسند، گرفتار نخواهند شد.
اتحادیه اروپا که مدتهاست از راهحل دو دولتی حمایت میکند، طبیعتا از چنین تلاشی حمایت خواهد کرد. اکثر دولتهای اروپایی از کنفدراسیون اصلاح شده و به روز شده دو دولت که بسیاری به طور شهودی در اروپا تجربه کردهاند، حمایت خواهد کرد. اگر همه این نیروها دور هم جمع شوند، نسبت به آنچه که بایدن در ماه مه ۲۰۲۴ اعلام کرد، جبهه بسیار مؤثرتری برای راهحل ارائه خواهند کرد. “
در ادامه مقاله به بررسی نظرات طرفین درخصوص ایده پرداخته شده است. به گفته این کارشناس اسرائیلی مدتهاست که جامعهای از اسرائیلیها و فلسطینیها متقاعد شدهاند که تنها یک راهحل سیاسی جامع میتواند به مناقشه پایان دهد و توضیح داده است: “شاید تعجبآور باشد که مطالعات اخیر افکار عمومی افزایش متوسطی را در حمایت فلسطینیها از راهحل دو دولتی نشان داده است در حالیکه اسرائیلیهای یهودی در حمایت از راهحل سنتی دو دولتی کاهش متوسطی نشان میدهند و هر دو طرف نسبت به گذشته، انتظارات بیشتری برای ایجاد یک دولت فلسطینی در پنج سال آینده دارند.
فعالان جامعه مدنی در سالهای اخیر این وظیفه را بر عهده گرفتهاند که چارچوب دو دولت را به روز نگه دارند. در میان کسانی که نیاز به یک راهحل دو دولتی اصلاح شده، مبتنیبر مشارکت را تشخیص دادهاند، سرزمینی برای همه، برجستهترین سازمانی است که از این رویکرد حمایت میکند. سرزمینی برای همه بیش از ده سال پیش تأسیس شد. در طی این مدت، اعضای آن به طور قابلتوجهی گفتگوهای عمومی را در مورد کنفدراسیون دو دولتی، از جمله در رسانههای اسرائیلی، دبیرستانها، جلسات سالنها و سایر رویدادهای اجتماعی و نظرات، گسترش دادهاند. با گذشت زمان، این ایدهها در تفکر جریان اصلی چپ اسرائیلی یهودی گنجانده شد. در نظرسنجیها، حمایت چپگرایان یهودی اسرائیلی از کنفدراسیون دو دولتی از سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۲ بیش از ۳۰ امتیاز افزایش یافت. (البته، باید توجه داشته باشید، حمایت از همه راهحلهای مبتنیبر دموکراسی در میان یهودیان اسرائیلی در طول جنگ غزه کاهش یافت.)
گروههای دیگری که الگوی دو دولتی کنفدراسیونی را تایید کردهاند عبارتند از کنفدراسیون سرزمین مقدس – که به طور مساوی توسط اسرائیلیها و فلسطینیها رهبری میشود – و جنبش کنفدراسیون اسرائیل-فلسطین. همچنین فعالان دیگری نیز وجود دارند که از طرحهای ترکیبی مشابه مانند راهحل فدرال حمایت میکنند. افراد مختلف از کارشناسان تضاد تطبیقی، تحلیلگران و دانشگاهیان اسرائیلی و فلسطینی و رئیسجمهور سابق اسرائیل، روون ریولین، گاهی اوقات حمایت خود را از این راهحل گروه لابی آمریکایی جی استریت) اعلام کردهاند، همچنین اذعان کردهاند که ایده جدید دو دولتی ابزاری مشروع و احتمالاً بهتر برای پیشبرد حل مناقشه است. در دهه گذشته، محققان و مدافعان کنفدراسیون دو دولتی در مجامع و گفتگوهای جریان اصلی در جامعه بینالمللی، از اتاقهای فکر در واشنگتن دی سی تا مخاطبان دیپلماتیک در اسرائیل و فلسطین، شرکت کردهاند.
در طول جنگ، علاقه بینالمللی به سرزمینی برای همه هم در منطقه و هم در خارج از دولت بهشدت افزایش یافته است. کریستین امانپور با نمایندگان این گروه در شبکه سی ان ان مصاحبه کرده و با دولت آمریکا دیدارهایی داشته است. مقامات دولت و مفسران ارشد رسانههای آمریکایی. دیپلماتهای اروپایی و دولتهای حاشیه خلیجفارس به طور یکسان علاقه خود را برای الحاق نمایندگانی از سرزمینی برای همه در انجمنهای گفتگوی خصوصی و عمومی در سطح بالا ابراز کردهاند. سرزمینی برای همه دهها هزار اسرائیلی و فلسطینی را با فعالیتهای عمومی از جمله رسانهها و حضور در رسانههای محلی به دست آورده است.
اما در حالیکه کنشگری داخلی در اسرائیل و فلسطین حیاتی است، محتملترین گشایش سیاسی – شاید تنها راه – برای آغاز جهش صلح در اسرائیل، یک خواسته و طرح بینالمللی گسترده است که در زندگی سیاسی اسرائیل تاثیر خواهد داشت. چنین طرحی در حالت ایدهآل یا قبل از انتخابات بعدی (برنامهریزی شده برای اکتبر ۲۰۲۶)، یا حتی زودتر، برای تسریع در سقوط دولت پیش میرود.
پس از انتخابات بعدی اسرائیل، این امکان وجود دارد که احزاب راست سکولار و میانه رو دولت بعدی را تشکیل دهند و این احزاب هسته ایدئولوژیک مخالفان علیه راهحل سیاسی را حذف کنند. در این زمینه، مزیت راهحل کنفدراسیون دو دولتی این است که میتواند منابع اصلی مخالفت با معامله قدیمی دو دولت را در میان راستگرایان میانهرو امنیتمحور و حتی بخشی از شهرکنشینان کمتر افراطی که بسیاری از آنها را تشکیل میدهد، از بین ببرد. مردم از نمایندگان سیاسی متعصب جامعه خود در دولت فعلی سرخورده شدهاند. از دیدگاه جناح راست حاکم، به رسمیت شناختن ارتباط یهودیان با کل سرزمین، عقبنشینی از یک سیاست سرزنش و تنبیه منحصر به فرد معطوف به شهرکنشینان (که از ابتدا توسط دولت اسرائیل به عنوان یک کل حمایت میشدند) و همکاری امنیتی گسترده میتواند این رویکرد را جذاب تر کند.
زمانیکه چنین فرآیندهایی در حال طی شدن باشد، فلسطینیها ممکن است مسیری را به سوی رهبر مقتدرتر فلسطینی با اختیار سیاسی برای اتخاذ چنین تصمیمهای گستردهتری ایجاد کنند و هر رهبر فلسطینی که به افق سیاسی برای پایان طولانی مدت اشغال دست یابد، مطمئناً از موجی از حمایتهای داخلی بهرهمند خواهد شد.”
نویسنده مقاله در انتها نتیجهگیری میکند: “مدل کنفدراسیون نسخه به روز و عملی راهحل دو دولت است. این شامل یک چارچوب ترکیبی برای حل تعارض و حکمرانی است که شامل نهادهای متمایز است. این ویژگی برابری برای دولتها و شهروندان آنها و همکاری نهادی برای حوزههای سیاستی است که شامل نیازهای مشترک است. براساس این مدل، فلسطینیها و اسرائیلیها همگی از حقوق مساوی – از جمله آزادی رفت و آمد و اقامت – و همچنین حمایت از اقلیت برای ساکنان دائمی که در هر ایالت زندگی میکنند برخوردار خواهند بود.
پیشنهاد جدید دو دولت، ایدههای شکستخوردهای را که فقط باعث تداوم خصومتها و ایجاد نارضایتیهای جدید شدهاند را کنار گذاشته است. همچنین، کوچ اجباری ساکنان مطیع قانون، آینده سیاسی ندارد و در بسیاری موارد ناعادلانه است مانند شهرکنشینانی که در آنجا متولد شدهاند. در مقابل، طرح نهادی پیشبینیشده در مدل کنفدراسیون دو دولتی، امکان همکاری ارگانیک در زمینههای حیاتی مانند امنیت، سیاستهای اقتصادی، منابع، انرژی و سلامت عمومی را فراهم میکند.
علاوهبر این، مدل جدید دارای سابقه ثابت شده است. چارچوبهای ترکیبی مبتنیبر مشارکت و دارای جدایی سیاسی محدود، یک روش آزمایش شده برای حل مناقشه (مانند بوسنی) هستند و همچنین به حفظ صلح بلندمدت در اتحادیه اروپا کمک کردهاند. حتی زمانیکه چنین ترتیباتی بدون توافق رسمی صورت میگیرد، به نتایجی بسیار صلحآمیزتر از وضعیت موجود در اسرائیل و فلسطین منجر شده است. به عنوان مثال، در قبرس، آزادی رفت و آمد و برخی از همکاریها برای بیش از بیست سال، از زمان باز شدن مرز داخلی این جزیره، معمول بوده است.
مدل کنفدراسیون دو دولتی رویکردی است که باید در محافل سیاستی پارادایمیک شود، حتی قبل از فرصتی برای اجرایی کردن آن. همچنین این تنها رویکرد باقی مانده است که شانس پیروزی دارد.”